Incoherent
[ˌɪnkəʊˈhɪrənt - ˌɪnkəʊˈherənt]Adjective
(of people) unable to express yourself clearly, often because of emotion
نامنسجم، گسسته (از هم)، ناهمدوس، متنافر، ناسامانمند، پرت و پلا، ناسازوار، نامفهوم
Synonyms
unintelligible, wild, confused, disordered, wandering, muddled, rambling, inconsistent, jumbled, stammering, disconnected, stuttering, unconnected, disjointed, inarticulate, uncoordinated
Antonyms
rational, logical, coherent, intelligible, connected
Examples
Incoherent waves
امواج ناهمدوس
Incoherent scattering
(شیمی) پراکندگی ناهمدوس
His English is very incoherent.
انگلیسی او خیلی نامفهوم است.
The bereaved man's incoherent words
سخنان پرت و پلای مرد داغدیده
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.