دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Indigent

  [ˈɪndɪdʒənt]

Adjective

very poor

مستمند، فقیر، بی‌چیز، تنگدست، تهیدست، ندار

Synonyms

destitute, poor, impoverished, needy, penniless, poverty-stricken, down and out, in want, down at heel, impecunious, dirt-poor, straitened, on the breadline, short, flat broke, penurious, necessitous

Antonyms

rich, wealthy, prosperous, affluent, well-off, well-to-do

Examples

We must help the indigents.

باید مستمندان را یاری دهیم.

A group of indigents gathered in front of the office.

گروهی مستمند جلو اداره ازدحام کردند.

Poverty was merely the lot of the indigent.

فقر فقط سهم فقرا بود.

Nevertheless, in fact as well as in fiction, even those almost totally indigent retained their pride.

با این وجود، در واقع در داستان نی، حتی آنهایی که تقریباً کاملاً فقیر بودند، غرور خود را حفظ کردند.

Even medical care is available on demand at most public hospitals to indigent people with no money.

حتی مراقبت های پزشکی در اکثر بیمارستان های دولتی برای افراد بی بضاعت بدون پول در دسترس است.

Public hospitals are concerned that they will not have enough money to treat indigent people not covered by "Medicaid".

بیمارستان های دولتی نگران این هستند که پول کافی برای درمان افراد بی بضاعتی که تحت پوشش "میدیکید" (بیمه ی بهداشت مستمندان در آمریکا) نیستند، نداشته باشند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>