دسته‌ها هفته نهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Ineffectual

  [ˌɪnɪˈfektʃuəl]

Adjective

without the ability to achieve much; weak; not achieving what you want to

بی‌اثر، بی‌هنایش، بی‌فایده، بی‌ثمر، بی‌سود، بی‌نتیجه

Synonyms

unproductive, useless, ineffective, vain, unsuccessful, pointless, futile, fruitless, to no avail, unprofitable, to no effect, unavailing, unfruitful, profitless, bootless, inefficacious, inefficient, useless, powerless, poor, weak, inadequate, pathetic, unfit, ineffective, feeble, worthless, inept, impotent

Examples

Ineffectual attempts

کوشش‌های بی‌نتیجه

Ineffectual protests

اعتراضات بی‌فایده

An ineffectual attempt to reform the law

تلاش بی نتیجه برای اصلاح قانون

He plays the role of a blustering and ineffectual teacher.

او نقش یک معلم غمگین و بی تاثیر را بازی می کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>