دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Inert

  [ɪˈnɜːrt]

Adjective

without power to move or act

(فیزیک: فاقد نیرو برای جنبش یا مقاومت یا عمل) ماندگر، ساکن، بی‌حرکت، ناجنب، ناجنبا، راکد، درنگیده، بی‌حال، کندکار، لخت، سست، کاهل، لش

without active chemical or other properties (= characteristics)

(فاقد قدرت کنش و واکنش شیمیایی یا فاقد اجزای کنش‌ور) ناکنش‌دار، خنثی، بی‌اثر، بی‌هنایش، بی‌کنش

Synonyms

inactive, still, motionless, dead, passive, slack, static, dormant, lifeless, leaden, immobile, inanimate, unresponsive, unmoving, quiescent, torpid, unreactive, slumberous, dull, dry, boring, plain, static, commonplace, tedious, dreary, tiresome, lifeless, monotonous, prosaic, run-of-the-mill, unimaginative, uninteresting, vapid, torpid

Antonyms

moving, active, mobile, living, vital, alive, energetic, animated, responsive, reactive, alive and kicking, full of beans

Examples

Inert matter

ماده‌ی لخت (ساکن)

Inert ammunition

(ارتش) مهمات مشقی (بدون خرج تخریب)

An inert gas

گاز بی‌کنش

An inert drug

داروی بی‌اثر

Inert bureaucracy

دیوان سالاری کندکار

A politically inert citizenry

شهروندانی که از نظر سیاسی بی‌حمیت‌اند

He lay on the bed inert as a rock.

او همچون سنگ بی‌حرکت در بستر خوابیده بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>