Infraction
[ɪnˈfrækʃn]Noun
an act of breaking a rule or law
تخلف، عدول، قانون شکنی، سرپیچی (از قانون یا مقررات)، بزه، نقض
Synonyms
violation, breach, infringement, breaking, trespass, transgression, contravention, nonfulfillment
Examples
A serious infraction
تخلف شدید
Minor infractions of EU regulations
نقض جزئی مقررات اتحادیه اروپا
They felt he was punished too severely for committing a minor infraction.
آن ها احساس کردند که او به دلیل ارتکاب یک تخلف جزئی بسیار شدید مجازات شده است.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.