دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و نه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Infraction

  [ɪnˈfrækʃn]

Noun

​an act of breaking a rule or law

تخلف، عدول، قانون شکنی، سرپیچی (از قانون یا مقررات)، بزه، نقض

Synonyms

violation, breach, infringement, breaking, trespass, transgression, contravention, nonfulfillment

Examples

A serious infraction

تخلف شدید

Minor infractions of EU regulations

نقض جزئی مقررات اتحادیه اروپا

They felt he was punished too severely for committing a minor infraction.

آن ها احساس کردند که او به دلیل ارتکاب یک تخلف جزئی بسیار شدید مجازات شده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>