دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Inhibition

  [ˌɪnhɪˈbɪʃn - ˌɪnɪˈbɪʃn]

Noun

a shy or nervous feeling that stops you from expressing your real thoughts or feelings

(هرچیزی که جلو سخن یا عمل معمولی و آسوده را بگیرد یا انجام آن را مشکل کند) پایبند، قید، بازدارنده، جلوگیر، بازدار، شرم، حیا، حجب

the act of limiting or preventing a process or an action

بازداری، جلوگیری، خویشتن‌داری، پابندشدگی، کمرویی

Synonyms

shyness, reserve, restraint, hang-up, modesty, nervousness, reticence, self-consciousness, timidity, diffidence, bashfulness, mental blockage, timidness, obstacle, check, bar, block, barrier, restriction, hazard, restraint, hitch, drawback, snag, deterrent, obstruction, stumbling block, impediment, hindrance, encumbrance, interdict

Examples

Alcohol weakens one's inhibitions.

الکل خویشتن‌داری آدم را ضعیف می‌کند.

The inhibition of the heartbeat by nerve stimulation.

بازداری ضربان قلب از راه تحریک عصبی

Oil plays an important role in the inhibition of rust.

روغن در جلوگیری از زنگ زدگی نقش مهمی دارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>