دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Iniquity

  [ɪˈnɪkwəti]

Noun

the fact of being very unfair or wrong; something that is very unfair or wrong

بدجنسی، بدنهادی، دیوسیرتی، رذالت، شرارت، بی‌انصافی، ظلم، بی‌رحمی، ستمگری، بیداد، (کارهای) شرارت‌آمیز، بی‌رحمانه، ستمگرانه

Synonyms

wickedness, wrong, crime, evil, sin, offence, injustice, wrongdoing, misdeed, infamy, abomination, sinfulness, baseness, unrighteousness, heinousness, evildoing

Antonyms

justice, virtue, integrity, goodness, morality, honesty, fairness, righteousness, uprightness

Examples

A den of iniquity

لانه‌ی شرارت

He was punished for his iniquities.

به خاطر شرارت‌هایش تنبیه شد.

The iniquity of racial prejudice

بی عدالتی تعصب نژادی

The iniquities of the criminal justice system

تخلفات نظام عدالت کیفری

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>