Iniquity
[ɪˈnɪkwəti]Noun
the fact of being very unfair or wrong; something that is very unfair or wrong
بدجنسی، بدنهادی، دیوسیرتی، رذالت، شرارت، بیانصافی، ظلم، بیرحمی، ستمگری، بیداد، (کارهای) شرارتآمیز، بیرحمانه، ستمگرانه
Synonyms
wickedness, wrong, crime, evil, sin, offence, injustice, wrongdoing, misdeed, infamy, abomination, sinfulness, baseness, unrighteousness, heinousness, evildoing
Antonyms
justice, virtue, integrity, goodness, morality, honesty, fairness, righteousness, uprightness
Examples
A den of iniquity
لانهی شرارت
He was punished for his iniquities.
به خاطر شرارتهایش تنبیه شد.
The iniquity of racial prejudice
بی عدالتی تعصب نژادی
The iniquities of the criminal justice system
تخلفات نظام عدالت کیفری
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.