دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و هشت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Insatiable

  [ɪnˈseɪʃəbl]

Adjective

​always wanting more of something; not able to be satisfied

سیرنشدنی (یا نکردنی)، سیری ناپذیر، ناسیرا، دله، دچار جوع دایم، ارضا نشدنی (یا نکردنی)

Synonyms

unquenchable, greedy, voracious, ravenous, rapacious, intemperate, gluttonous, unappeasable, insatiate, quenchless, edacious

Antonyms

limited, temperate, satiable, appeasable, quenchable

Examples

His insatiable appetite

اشتهای سیری ناپذیر او

Their desire for wealth was insatiable.

میل آنها به ثروت سیری ناپذیر بود.

She had an insatiable hunger for knowledge.

اون اشتیاق سیرنشدنی برای دانش داشت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>