دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Intrepid

  [ɪnˈtrepɪd]

Adjective

very brave; not afraid of danger or difficulties

نترس، جسور، بزن بهادر، گرد، نیو، کنداور، دلاور

Synonyms

fearless, brave, daring, bold, heroic, game, have-a-go, courageous, stalwart, resolute, gallant, audacious, valiant, plucky, doughty, undaunted, unafraid, unflinching, nerveless, dauntless, lion-hearted, valorous, stouthearted

Antonyms

afraid, fearful, cowardly, cautious, daunted, craven, timid, flinching, faint-hearted, irresolute

Examples

Thus spoke the intrepid Sohrab to Hooman...

به هومان چنین گفت سهراب گرد...

Traders and missionaries often proved themselves to be intrepid explorers.

تاجران و مبلغان مذهبی اغلب ثابت کردند که کاشفان بی باکی هستند.

Some intrepid individuals were still prepared to make the journey.

برخی افراد بی باک هنوز آماده سفر بودند.

At this moment the three intrepid travelers appeared.

در این لحظه سه مسافر بی باک ظاهر شدند.

I am fearless, intrepid, bold.

من نترس، بی باک، جسور هستم.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>