دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Introspective

  [ˌɪntrəˈspektɪv]

Adjective

tending to think a lot about your own thoughts, feelings, etc.

معاینه کننده درون خود، خویشتن نگر، ناشی از خویشتن نگری یا معاینه نفس

Synonyms

inward-looking, introverted, brooding, contemplative, meditative, subjective, pensive, inner-directed

Examples

Introspective psychology

روانشناسی درون نگر

This matter forces me to become introspective.

این موضوع مرا وادار می کند که درون نگر باشم.

She became introspective and began to question her life choices.

او درون نگر شد و شروع به زیر سوال بردن انتخاب های زندگی خود کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>