Invective
[ɪnˈvektɪv]Noun
rude language and unpleasant remarks that somebody shouts when they are very angry
هتاکی، فحش، ناسزا، دشنام، هرزهگویی، توهین، اهانت، خوارداشت
Synonyms
abuse, censure, tirade, reproach, berating, denunciation, diatribe, vilification, tongue-lashing, billingsgate, vituperation, castigation, obloquy, contumely, philippic(s), revilement
Examples
He let out a stream of invective.
او طوفانی از توهین و دشنام سر داد.
A speech full of invective against the government
سخنرانی پر از توهین علیه دولت
The gesture infuriated him and he let out a stream of invective.
این ژست او را خشمگین کرد و طوفانی از دشنام سر داد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.