دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Irascible

  [ɪˈræsəbl]

Adjective

becoming angry very easily

زود خشم، تندخو، آتشی مزاج، ارغند

Synonyms

bad-tempered, cross, irritable, crabbed, touchy, cantankerous, peppery, tetchy, ratty, testy, chippy, short-tempered, hot-tempered, quick-tempered, choleric, narky

Examples

His father was a harsh, irascible man.

پدرش مرد زمخت و زودخشمی بود.

An irascible man who quarreled with everyone.

مرد تندخویی که با همه مشاجره می‌کرد.

She chose her words carefully, hoping to avoid a scolding from the irascible old man.

او امیدوار بود که با انتخاب دقیق لغات از سرزنش پیرمرد تندخو پرهیز نماید.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>