دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته دوازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Jaunty

  [ˈdʒɔːnti]

Adjective

showing that you are feeling confident and pleased with yourself

شیک، متداول، (به) مد روز

lively

سر زنده، سرحال، مست و ملنگ، شنگول

Synonyms

sprightly, buoyant, carefree, high-spirited, gay, smart, trim, lively, airy, spruce, breezy, perky, sparky, dapper, self-confident, showy

Antonyms

serious, dull, dignified, sedate, lifeless, staid

Examples

A jaunty straw hat with a red ribbon

کلاه حصیری شیک با روبان قرمز

He had a jaunty walk.

او پیاده روی شادی داشت.

Peter Webster, forty-seven, is a jaunty, jolly fellow.

پیتر وبستر، چهل و هفت ساله، فردی شاداب و سرزنده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>