دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سوم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Jostle

  [ˈdʒɑːsl]

Verb

to push roughly against somebody in a crowd

(مثلا در میان جمعیت انبوه) تنه زدن، با تنه زدن جلو رفتن، آرنج زدن، هل دادن، با هل دادن پیش رفتن

Synonyms

push, press, crowd, shake, squeeze, thrust, butt, elbow, bump, scramble, shove, jog, jolt, throng, hustle, joggle, compete, fight, struggle, contest, contend, strive, vie, be in the running, challenge

Examples

Thousands of people were jostling in the square.

هزاران نفر در میدان لول می‌خوردند.

The angry crowd jostled the condemned man.

مردم خشمگین مرد محکوم را هل می‌دادند.

He jostled his way out of the room.

با فشار و تنه زدن (به دیگران) از اتاق خارج شد.

The visiting president was jostled by angry demonstrators.

رئیس جمهور مهمان توسط تظاهرکنندگان خشمگین تکان داده شد.

People were jostling, arguing and complaining.

مردم در حال تکان دادن، بحث و شکایت بودند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>