دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و هشت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Kneel

  [niːl]

Verb

go down on one’s knees; remain on the knees OR to be in or move into a position where your body is supported on your knee or knees

زانو زدن، روی زانو ماندن، کنده زدن

Synonyms

genuflect, bow, stoop, curtsy or curtsey, bow down, kowtow, get down on your knees, make obeisance

Examples

Myra knelt down to pull a weed from the drenched flower bed.

«میرا» زانو زد تا علف‌ هرزی را از بستر خیس‌ گل‌ها در آورد.

The condemned man knelt before the monarch and pleaded for mercy.

مرد محکوم در مقابل‌ پادشاه زانو زد و تقاضای بخشش‌ نمود.

Kneeling over the still figure, the lifeguard tried to revive him.

نجات غریق‌ که‌ روی چهره ی بیحرکت‌ زانو زده بود، سعی‌ کرد او را به‌ هوش آورد.

They knelt around his tomb.

آنان در اطراف آرامگاه او زانو زدند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>