Kneel
[niːl]Verb
go down on one’s knees; remain on the knees OR to be in or move into a position where your body is supported on your knee or knees
زانو زدن، روی زانو ماندن، کنده زدن
Synonyms
genuflect, bow, stoop, curtsy or curtsey, bow down, kowtow, get down on your knees, make obeisance
Examples
Myra knelt down to pull a weed from the drenched flower bed.
«میرا» زانو زد تا علف هرزی را از بستر خیس گلها در آورد.
The condemned man knelt before the monarch and pleaded for mercy.
مرد محکوم در مقابل پادشاه زانو زد و تقاضای بخشش نمود.
Kneeling over the still figure, the lifeguard tried to revive him.
نجات غریق که روی چهره ی بیحرکت زانو زده بود، سعی کرد او را به هوش آورد.
They knelt around his tomb.
آنان در اطراف آرامگاه او زانو زدند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما