Laceration
[ˌlæsəˈreɪʃn]Noun
a cut to the skin or body made with something sharp
زخم، بریدگی، جراحت، لتوپاری
Synonyms
cut, injury, tear, wound, rent, rip, slash, trauma, gash, mutilation
Examples
She suffered multiple lacerations to the face.
او دچار پارگی های متعدد در ناحیه صورت شد.
The victim suffered a fractured tibia and a laceration.
قربانی دچار شکستگی استخوان درشت نی و پارگی شد.
She inflicted a laceration on the left.
او یک پارگی در سمت چپ ایجاد کرد.
He was detained in Middlesbrough General Hospital with a broken jaw and lacerations.
او با شکستگی فک و پارگی در بیمارستان عمومی میدلزبرو بازداشت شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.