دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهارم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Laceration

  [ˌlæsəˈreɪʃn]

Noun

a cut to the skin or body made with something sharp

زخم، بریدگی، جراحت، لت‌وپاری

Synonyms

cut, injury, tear, wound, rent, rip, slash, trauma, gash, mutilation

Examples

She suffered multiple lacerations to the face.

او دچار پارگی های متعدد در ناحیه صورت شد.

The victim suffered a fractured tibia and a laceration.

قربانی دچار شکستگی استخوان درشت نی و پارگی شد.

She inflicted a laceration on the left.

او یک پارگی در سمت چپ ایجاد کرد.

He was detained in Middlesbrough General Hospital with a broken jaw and lacerations.

او با شکستگی فک و پارگی در بیمارستان عمومی میدلزبرو بازداشت شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>