Lackluster
[ˈlæklʌstər]Adjective
(of the hair or eyes) not bright or shining; dull
کم نور، کدر، گرفته
not interesting or exciting; not bright
ملالتانگیز، خسته کننده
Synonyms
dim, dull, flat, lusterless, mat, arid, aseptic, colorless, drab, dry, earthbound, flavorless, lifeless, lusterless, matter-of-fact, pedestrian, prosaic. spiritless, sterile, stodgy, unimaginative, uninspired
Examples
Lackluster eyes
چشمان بیفروغ
Lackluster reaction
واکنش عاری از اشتیاق
Her performance was lackluster.
بازیگری او چنگی بهدل نمیزد.
There were signs of discontent at the party's lackluster performance.
نشانه هایی از نارضایتی از اجرای بی زرق و برق مهمانی وجود داشت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.