دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Lampoon

  [læmˈpuːn]

Verb

to criticize somebody/something publicly in a humorous way that makes them/it look silly

هجو کردن، (از راه طنز و نکوهش نامه) تاختن بر

Synonyms

ridicule, mock, mimic, parody, caricature, send up, take off, make fun of, squib, burlesque, satirize, pasquinade

Examples

He lampooned the ruling class.

او طبقه‌ی حاکمه را مورد انتقاد و تمسخر قرار داد.

The play lampooned the manners of the upper class.

این نمایشنامه آداب و رسوم طبقه حاکم را به ریشخند می گرفت.

His cartoons mercilessly lampoon the leading politician of the day.

کاریکاتورهای او بی‌رحمانه سیاستمدار برجسته روز (کنونی) را هجو می‌کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>