دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته یازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Lax

  [læks]

Adjective

not strict, severe or careful enough about work, rules or standards of behaviour

آسان‌گیر، شل و ول، سست‌انگار، بی‌قید و خیال، لاابالی

Synonyms

slack, casual, careless, sloppy, easy-going, negligent, lenient, slapdash, neglectful, slipshod, remiss, easy-peasy, overindulgent, loose, soft, yielding, slack, flabby, flaccid

Antonyms

severe, disciplined, strict, stern, rigid, stringent, conscientious, scrupulous, heedful, firm

Examples

Lax laws

قوانین ملایم و پر ارفاق

Lax discipline

انضباط شل و ول

A lax attitude to health and safety regulations

نگرش سست به مقررات بهداشتی و ایمنی

If a teacher is too lax with his students, the class will become disrupted.

اگر معلم خیلی به شاگردانش رو بدهد کلاس به‌هم می‌خورد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>