Livid
[ˈlɪvɪd]Adjective
extremely angry
(عامیانه - در اثر خشم و غیره) رنگ برنگ، خشمگین
dark blue-grey in color
(پوست بدن) کبود (در اثر ضربه و غیره)، (رنگ) سربی، آبی مایل به خاکستری
Synonyms
angry, cross, furious, outraged, mad, boiling, fuming, choked, infuriated, incensed, enraged, exasperated, indignant, pissed off, incandescent, hot under the collar, fit to be tied, beside yourself, as black as thunder, purple, bruised, black-and-blue, contused
Antonyms
happy, pleased, delighted, content, forgiving, enchanted, overjoyed, blissful, assuaged, mollified
Examples
She was livid with anger.
از شدت خشم رنگ بهرنگ شد.
A livid bruise
یک کبودی سربی رنگ
Dad will be livid when he finds out.
بابا وقتی بفهمه خیلی عصبانی و خشمگین میشه.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.