دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و یک ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Lunatic

  [ˈluːnətɪk]

Noun

crazy person OR ​a person who does crazy things that are often dangerous

شخص‌ دیوانه‌، چل، احمق، سفیه، بی عقل، خل، خل وضع

Synonyms

madman, maniac, psychopath, nut, loony, nutter, basket case, nutcase, headcase, headbanger

Examples

Only a lunatic would willingly descend into the monster’s cave.

تنها یک‌ شخص‌ دیوانه‌، مشتاقانه‌ وارد غار هیولا می‌شود.

Political lunatics who would do anything.

سیاستمداران احمقی که از هیچ کاری رو گردان نیستند.

This hotel is run by a lunatic!

این هتل توسط یک دیوانه اداره می شود!

Lunatic

  [ˈluːnətɪk]

Adjective

insane; extremely foolish OR crazy, silly or extremely stupid

لایعقل‌، بسیار احمقانه‌، دیوانه، مجنون، دیوانه وار، جنون آمیز

Synonyms

mad, crazy, insane, irrational, nuts, barking, daft, demented, barmy, deranged, bonkers, unhinged, loopy, crackpot, out to lunch, barking mad, maniacal, gonzo, up the pole, crackbrained, wacko or whacko

Examples

Certain lunatic ideas persist even though they have been rejected by all logical minds.

برخی‌ از اندیشه‌های احمقانه‌ باقی‌ می‌مانند با اینکه‌ تمام اذهان منطقی‌ آن را رد کرده اند.

My roommate has some lunatic ideas about changing the world.

هم‌ اتاقی‌ من‌ در مورد تغییر جهان ایده های احمقانه‌ای دارد.

Lunatic asylum

دیوانه خانه

Lunatic behavior

رفتار دیوانه‌وار

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>