Maim
[meɪm]Verb
cripple; disable; cause to lose an arm, leg, or other part of the body OR to injure somebody seriously, causing permanent damage to their body
معلول کردن، ناتوان ساختن، باعث از دست دادن بازو، پا یا بخش دیگری از بدن شدن، چلاق کردن، ناتوانمند کردن، ناقصالعضو کردن، مصدوم کردن
Synonyms
cripple, hurt, injure, wound, mar, disable, hamstring, impair, lame, mutilate, mangle, incapacitate, put out of action
Examples
Auto accidents maim many persons each year.
تصادفات اتومبیل هر ساله افراد زیادی را معلول میسازند.
Though he went through an awesome experience in the crash, Fred was not seriously maimed.
با اینکه «فرد» در تصادف تجربهی وحشتناکی را گذراند، بطرز جدی معلول نشد.
Car manufacturers insist that seat belts can prevent the maiming of passengers in the event of a crash.
تولیدکنندگان اتومبیل اصرار دارند که در صورت تصادف، کمربندهای ایمنی میتوانند از معلول کردن مسافران جلوگیری کنند.
He was maimed in an auto accident.
او در تصادف ماشین معلول شد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما