دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ واژه‌های ۱۱۰۰ درس بیست و نه ۵۰۴ هفته چهل و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Maim

  [meɪm]

Verb

cripple; disable; cause to lose an arm, leg, or other part of the body OR to injure somebody seriously, causing permanent damage to their body

معلول کردن، ناتوان ساختن‌، باعث‌ از دست‌ دادن بازو، پا یا بخش‌ دیگری از بدن شدن، چلاق کردن، ناتوانمند کردن، ناقص‌العضو کردن، مصدوم کردن

Synonyms

cripple, hurt, injure, wound, mar, disable, hamstring, impair, lame, mutilate, mangle, incapacitate, put out of action

Examples

Auto accidents maim many persons each year.

تصادفات اتومبیل‌ هر ساله‌ افراد زیادی را معلول می‌سازند.

Though he went through an awesome experience in the crash, Fred was not seriously maimed.

با اینکه‌ «فرد» در تصادف تجربه‌ی وحشتناکی‌ را گذراند، بطرز جدی معلول نشد.

Car manufacturers insist that seat belts can prevent the maiming of passengers in the event of a crash.

تولیدکنندگان اتومبیل‌ اصرار دارند که‌ در صورت تصادف، کمربندهای ایمنی‌ می‌توانند از معلول کردن مسافران جلوگیری کنند.

He was maimed in an auto accident.

او در تصادف ماشین معلول شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>