دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس پنجم ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Majority

  [məˈdʒɔːrəti]

Noun

the largest part of a group of people or things

اکثریت، بیشین، بیشینه، نصف به اضافه‌ی یک

the number of votes by which one political party wins an election; the number of votes by which one side in a discussion, etc. wins

(حزب یا گروه و غیره) دارای بیش از پنجاه درصد آرا، حزب اکثریت، گروه اکثریت

the age at which you are legally considered to be an adult

(رسیدن به) سن قانونی، کبر

Synonyms

most, more, mass, bulk, best part, better part, lion's share, preponderance, plurality, greater number

Examples

A majority of votes was needed for the bill to pass.

براي اینکه‌ لایحه‌ تصویب‌ شود، اکثریت‌ آراء لازم بود.

The majority of people prefer to pay wholesale prices for meat.

اکثر مردم ترجیح‌ می‌دهند گوشت‌ را به‌ قیمت‌ عمده‌فروشی‌ خریداری کنند.

In some countries, the government does not speak for the majority of the people.

در بعضی‌ از کشورها، دولت‌ نماینده‌ی اکثر مردم نیست‌.

Majority leader

رهبر (گروه) اکثریت

A majority of the people support him.

اکثریت مردم از او پشتیبانی می‌کنند.

The bill was passed with a majority vote.

لایحه با رای اکثریت تصویب شد.

The majority respects the rights of the minority.

اکثریت، حقوق اقلیت را محترم می‌شمارند.

He died before he had attained his majority.

پیش از رسیدن به سن قانونی فوت کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>