Maladjusted
[ˌmæləˈdʒʌstɪd]Adjective
having mental and emotional problems that lead to unacceptable behavior
ناسازگار (به ویژه نسبت به شرایط محیط)، دژسازگار
Synonyms
disturbed, hung-up, alienated, unstable, estranged, neurotic
Examples
A large proportion of the children who are television addicts are already maladjusted.
بخش بزرگی از کودکانِ معتاد تلویزیون در حال حاضر ناسازگار هستند.
Psychologists are dealing with the problem of maladjusted adolescence and " juvenile delinquency ".
روانشناسان با مسئله نوجوانی ناسازگار و «بزهکاری نوجوانان» سروکار دارند.
Years ago, people might have called them selfish, lonely or maladjusted because they were only children.
سال ها پیش، مردم ممکن بود آنها را خودخواه، تنها یا ناسازگار خطاب کنند، زیرا آن ها تنها بچه بودند.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما