دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Malign

  [məˈlaɪn]

Verb

to say bad things about somebody/something publicly

بدگویی کردن (از)، تهمت زدن (به)، چفته زدن، سعایت کردن، سخن چینی کردن

Synonyms

disparage, abuse, run down, libel, knock, injure, rubbish, smear, blacken (someone's name), slag (off), denigrate, revile, vilify, slander, defame, bad-mouth, traduce, speak ill of, derogate, do a hatchet job on, calumniate, asperse, big up

Antonyms

praise, compliment, commend, extol

Examples

Enemies maligned the lady to the point that she was expelled.

دشمنان از آن خانم آن قدر بدگویی کردند که اخراج شد.

Some parents maligned the teacher and tried to get him fired.

برخی از والدین به معلم تهمت زدند و سعی کردند او را اخراج کنند.

The politician complained that she had been maligned by the press.

این سیاستمدار شکایت کرد که مطبوعات به او تهمت زده اند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>