دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Mandate

  [ˈmændeɪt]

Noun

the authority to do something, given to a government or other organization by the people who vote for it in an election

(به ویژه کتبی) حکم، دستور، اختیارنامه، فرمان

the authority to carry out a policy or course of action, regarded as given by the electorate to a candidate or party that is victorious in an election.

خواست رای دهندگان (که با رای دادن هویدا می‌شود)

Synonyms

command, order, charge, authority, commission, sanction, instruction, warrant, decree, bidding, canon, directive, injunction, fiat, edict, authorization, precept

Examples

The government accepted the mandate of the people.

دولت خواست مردم را قبول کرد.

The recent elections gave Labor no such mandate.

انتخابات اخیر چنین اختیاری را به حزب کارگر نداده است.

He was willing to carry out all of his commander's mandates.

او مایل بود که کلیه‌ی دستورات فرمانده‌ی خود را اجرا کند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>