Masculine
[ˈmæskjəlɪn]Adjective
of man; male OR having qualities considered to be typical of men or of what men do
مردانه، وابسته به مردان و پسران، مردانه، پسرانه، نروک، نرینه، گشن، (زن) مرد مانند، زمخت، نکره، جوانمرد، مرد، دلیر، پرزور، نیرومند
in some languages, a masculine noun, pronoun etc belongs to a class of words that have different inflections from feminine or neuter words
(دستور زبان) مذکر
Synonyms
male, manly, mannish, manlike, virile, manful, strong, powerful, bold, brave, strapping, hardy, robust, vigorous, muscular, macho, butch, resolute, gallant, well-built, red-blooded, stout-hearted
Antonyms
feminine, weak
Examples
The boy became more masculine as he got older.
هرچه آن پسر بزرگتر میشد، مردانگیاش بیشتر میشد.
It is undeniable that his beard makes him look masculine.
مسلم است که ریش هایش او را مثل مردها جلوه میدهد.
The girls liked Jerry because of his masculine ways.
دخترها «جری» را به خاطر رفتارهای مردانهاش دوست داشتند.
The masculine gender
جنس مذکر
The new soldiers all seemed tall and masculine.
سربازان جدید همه بلند بالا و پر نیرو به نظر میرسند.
His mother was a large woman with a masculine voice.
مادرش زن درشت اندامی بود که صدایی مردانه داشت.
She was accompanied by a masculine member of her family.
یکی از مردان خانواده اش او را همراهی میکرد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما