دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس دهم ۵۰۴
5 از 2 امتیاز

Masculine

  [ˈmæskjəlɪn]

Adjective

of man; male OR having qualities considered to be typical of men or of what men do

مردانه‌، وابسته به مردان و پسران، مردانه، پسرانه، نروک، نرینه، گشن، (زن) مرد مانند، زمخت، نکره، جوانمرد، مرد، دلیر، پرزور، نیرومند

in some languages, a masculine noun, pronoun etc belongs to a class of words that have different inflections from feminine or neuter words

(دستور زبان) مذکر

Synonyms

male, manly, mannish, manlike, virile, manful, strong, powerful, bold, brave, strapping, hardy, robust, vigorous, muscular, macho, butch, resolute, gallant, well-built, red-blooded, stout-hearted

Antonyms

feminine, weak

Examples

The boy became more masculine as he got older.

هرچه‌ آن پسر بزرگتر می‌شد، مردانگی‌اش بیشتر می‌شد.

It is undeniable that his beard makes him look masculine.

مسلم‌ است‌ که‌ ریش هایش‌ او را مثل‌ مردها جلوه می‌دهد.

The girls liked Jerry because of his masculine ways.

دخترها «جری» را به‌ خاطر رفتارهای مردانه‌اش دوست‌ داشتند.

The masculine gender

جنس مذکر

The new soldiers all seemed tall and masculine.

سربازان جدید همه بلند بالا و پر نیرو به نظر می‌رسند.

His mother was a large woman with a masculine voice.

مادرش زن درشت اندامی بود که صدایی مردانه داشت.

She was accompanied by a masculine member of her family.

یکی از مردان خانواده اش او را همراهی می‌کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>