دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و هفت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Miserly

  [ˈmaɪzərli]

Adjective

stingy; like a miser OR (of a person) hating to spend money

خسیس‌، خسیس‌ وار، زفت، ژکور، لئیم، پول دوست، خسیسانه، ژکورانه

Synonyms

mean, stingy, penny-pinching, parsimonious, close, near, grasping, beggarly, illiberal, avaricious, niggardly, ungenerous, covetous, penurious, tightfisted, close-fisted, tight-arsed, mingy, tight-assed, snoep, tight as a duck's arse

Antonyms

generous, charitable, extravagant, prodigal, unselfish

Examples

Being miserly with our natural resources will help us to live longer on this earth.

خسیس‌ بودن نسبت‌ به‌ منابع‌ طبیعی‌ مان به‌ ما کمک‌ خواهد کرد تا مدت طولانی‌ تری روی کره ی زمین‌ زندگی‌ کنیم‌.

A miserly person rarely has any friends.

یک‌ شخص‌ خسیس‌ بندرت دارای دوست‌ می‌باشد.

Silas Marner abandoned his miserly habits when Eppie came into his life.

«سیلاس مارنر» زمانیکه‌ «اِپی‌» وارد زندگی‌اش شد، از عادات خسیسانه‌اش دست‌ برداشت‌.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>