دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس بیست و هفت ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Monarch

  [ˈmɑːnərk - ˈmɑːnɑːrk]

Noun

king or queen; ruler OR a person who rules a country, for example a king or a queen

شاه یا ملکه‌، پادشاه، حاکم‌، فرمانروا، سلطان، حکمران یگانه‌ی کشور، تک سالار، خدیو، امیر، خسرو، فرمانروای مطلق، سرآمد، پیشگام، سالار

Synonyms

ruler, king or queen, sovereign, tsar, potentate, crowned head, emperor or empress, prince or princess

Examples

There are few modern nations which are governed by monarchs.

کشورهای مدرن کمی‌ وجود دارند که‌ توسط‌ پادشاه اداره می‌شوند.

The monarchs of ancient Rome considered themselves descendants of the gods.

پادشاهان روم باستان خود را نوادگان خدایان قلمداد می‌کردند.

Men sometimes believe that they are monarchs in their own homes.

گاهی‌ اوقات مردان معتقدند که‌ حاکمان خانه‌ی خود هستند.

The two monarchs met outside the palace.

دو پادشاه در بیرون از کاخ ملاقات کردند.

The monarch of beauty and attractiveness

خسرو حسن و دلبری

"John Donne" has been called "the Monarch of Wit".

"جان دان" را ((سلطان خوش طبعی)) نامیده‌اند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>