Moribund
[ˈmɔːrɪbʌnd]Adjective
(of an industry, an institution, a custom, etc.) no longer effective and about to come to an end completely
نزدیک به پایان، پایانی، محکوم به زوال، بی نا، ناپویا، خفته، از کار افتاده
in a very bad condition; dying
مردنی، نزدیک به مرگ، در حال احتضار
Synonyms
declining, weak, waning, standing still, stagnant, stagnating, on the way out, at a standstill, obsolescent, on its last legs, forceless
Examples
A moribund patient
بیمار مردنی
A moribund economy that filled the nation with despair.
اقتصاد محکوم به زوال، که ملت را دستخوش نومیدی کرد.
A new manager was hired to revive the moribund factory.
مدیر جدیدی استخدام شد تا کارخانهی از کار افتاده را احیا کند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.