دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و هفت ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Motivate

  [ˈməʊtɪveɪt]

Verb

to be the reason why somebody does something or behaves in a particular way, to make somebody want to do something, especially something that involves hard work and effort

انگیزاندن، انگیختن، برانگیختن، تشویق و ترغیب کردن، انگیزه‌ی چیزی بودن

Synonyms

inspire, drive, stimulate, provoke, lead, move, cause, prompt, stir, trigger, set off, induce, arouse, prod, get going, instigate, impel, actuate, give incentive to, inspirit, stimulate, drive, inspire, stir, get going, galvanize, incentivize

Examples

Patriotism motivated them to try their best.

میهن دوستی آنها را برانگیخت تا بیشترین کوشش خود را بکنند.

She's very good at motivating her students.

او در ایجاد انگیزه در شاگردانش بسیار خوب است.

His greatest quality is the way he motivates his team.

بهترین ویژگی او روشی است که به تیمش انگیزه می دهد.

What motivates me to write this dictionary is not money.

آنچه که مرا به نوشتن این فرهنگ لغت ترغیب می‌کند، پول نیست.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>