Mumble
[ˈmʌmbl]Noun
speech or words that are spoken in a quiet voice in a way that is not clear
سخن یا صدای زیرلبی، منمن، لند
Synonyms
murmur, sigh, sough, susurration, susurrus, whisper
Examples
I didn't understand his mumbles.
سخنان زیر لبی او را نفهمیدم.
He spoke in a low mumble, as if to himself.
با زمزمه ی آهسته صحبت می کرد، انگار که با خودش بود.
They tried to make sense of her mumblings.
آنها سعی کردند زمزمه های او را معنا کنند.
Mumble
[ˈmʌmbl]Verb
speak indistinctly OR to speak or say something in a quiet voice in a way that is not clear
نامشخص حرف زدن، زیر لبی گفتن، زیرلب سخن گفتن، منمن کردن، با دهان تقریبا بسته گفتن، دندیدن
Synonyms
mutter, whisper, murmur, drone, speak indistinctly
Examples
Ricky mumbled his awkward apology.
«ریکی» عذر خواهی نامناسب خود را زیر لب زمزمه کرد.
This speech course will encourage you to stop mumbling and to speak more distinctly.
این دوره ی سخنرانی تو را تشویق میکند تا از زیر لب سخن گفتن دست برداری و واضح تر صحبت کنی.
When the witness continued to mumble, the judge asked him to speak up.
وقتی که شاهد به مِن مِن کردن ادامه داد، قاضی از او خواست بلندتر صحبت کند.
Stop mumbling and say what you want!
منمن نکن و بگو چه میخواهی!
He took my hand and mumbled, "Don't worry, our turn will come too"
دستم را گرفت وزیرلبی گفت: ((غصه نخور، نوبت ما هم خواهد رسید.))
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما