Municipal
[mjuːˈnɪsɪpl]Adjective
of a city or state; having something to do in the affairs of a city or town OR connected with or belonging to a town, city or district that has its own local government
مربوط به شهر یا ایالت، با امور شهر یا شهرک ارتباط دارد، وابسته به شهرداری، وابسته به شهر یا شهرک، شهری
Synonyms
civic, city, public, local, community, council, town, district, urban, metropolitan, borough
Examples
The state police assisted the municipal police in putting down the riot.
پلیس ایالتی در فرونشاندن شورش به پلیس شهری یاری رساند.
There was only a mediocre turnout for the municipal elections.
تنها عده ی کمی در انتخابات شهری شرکت کردند.
The municipal government placed a ban on parking during business hours.
شهرداری، پارک اتومبیلها را در طول ساعات کاری ممنوع کرد.
The municipal building
ساختمان شهرداری
Municipal elections/councils
انتخابات شهری/ شوراهای شهر
Municipal workers
کارگران شهرداری
The Los Angeles Municipal Art Gallery
گالری هنری شهرداری لس آنجلس
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما