دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Munificent

  [mjuːˈnɪfɪsnt]

Adjective

​extremely generous

گشاده دست، سخاوتمند، کریم، بخشنده، سخاوتمندانه، پر کرم

Synonyms

generous, liberal, lavish, benevolent, rich, princely, free-handed, philanthropic, bountiful, magnanimous, open-handed, big-hearted, unstinting, beneficent, bounteous

Antonyms

mean, small, cheap, stingy, parsimonious, miserly

Examples

A munificent reward

پاداش سخاوتمندانه

A munificent patron/gift/gesture

حامی/هدیه/ژست سخاوتمند

A former student has donated a munificent sum of money to the college.

یک دانشجوی سابق مبلغ هنگفت سخاوتمندانه ای را به کالج اهدا کرده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>