Nadir
[ˈneɪdɪr]Noun
the worst moment of a particular situation
(نجوم) سمت القدم، پاسو، حضیض، فرودینگاه، پاگاه، نهایت افت
Synonyms
bottom, depths, lowest point, rock bottom, all-time low
Antonyms
top, summit, height, peak, climax, crest, high point, pinnacle, zenith, apex, acme
Examples
That was when he reached the moral nadir of his life.
در آن هنگام بود که به فرودینگاه اخلاقی عمر خود نزول کرد.
After he lost the election, his spirits sank to their nadir.
پس از شکست در انتخابات، روحیهی او به پایینترین حد خود رسید.
He fell from the zenith of loftiness to the nadir of wretchedness
از اوج رفعت به حضیض ذلت افتاد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.