دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و شش ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Naive

  [naɪˈiːv]

Adjective

(of a person or action) not showing enough knowledge, good judgement or experience of life; too willing to believe that people always tell you the truth

ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف

Synonyms

gullible, trusting, credulous, unsuspicious, green, simple, innocent, childlike, callow, unsophisticated, unworldly, artless, ingenuous, guileless, wet behind the ears, jejune, as green as grass

Antonyms

worldly, experienced, sophisticated, sly, artful, urbane, disingenuous, worldly-wise

Examples

To be politically naive

از لحاظ سیاسی خام و بی تجربه بودن

A naive question

یک سوال ساده لوحانه

I can't believe you were so naive as to trust him!

باورم نمیشه انقدر ساده لوح بودی که بهش اعتماد کنی!

It would be naive to imagine there is no risk involved.

ساده لوحانه است که تصور کنیم هیچ خطری در آن وجود ندارد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>