دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته نوزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Nebulous

  [ˈnebjələs]

Adjective

not clear

مبهم، ناآشکار، نامعین، نامشخص، نامعلوم، گنگ

Synonyms

vague, confused, uncertain, obscure, unclear, ambiguous, indefinite, hazy, indeterminate, imprecise, indistinct, dim, murky, shadowy, cloudy, misty, amorphous, indeterminate, shapeless, indistinct, unformed

Examples

Music is such a nebulous thing.

موسیقی چیز عجیبی است.

'Normality' is a rather nebulous concept.

«عادی بودن» یک مفهوم نسبتا مبهم است.

She has a few nebulous ideas about what she might like to do in the future, but nothing definite.

او چند ایده مبهم در مورد آنچه که ممکن است در آینده انجام دهد دارد، اما هیچ چیز قطعی نیست.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>