دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Neurotic

  [nʊˈrɑːtɪk]

Adjective

caused by or having neurosis (= a mental illness in which a person has strong feelings of fear and worry)

وابسته به روان رنجوری یا تباهی

​not behaving in a reasonable, calm way, because you are worried about something

روان رنجور، ادم عصبانی، نژند، عصبی، دچار اختلال عصبی

Synonyms

unstable, nervous, disturbed, anxious, abnormal, obsessive, compulsive, manic, unhealthy, hyper, twitchy, overwrought, maladjusted

Antonyms

together, normal, calm, stable, rational, laid-back, sane, well-balanced, level-headed, well-adjusted

Examples

To a neurotic person, worries that seem small to others can seem enormous.

برای یک فرد عصبی، نگرانی هایی که برای دیگران کوچک به نظر می رسند، برای او می توانند بسیار بزرگ باشند.

The doctor said that her habitual fantasizing about the royal family was neurotic behavior.

دکتر گفت که خیال پردازی های همیشگی او در مورد خانواده سلطنتی، رفتاری روان رنجورانه است.

The children of overprotective parents are sometimes rather neurotic.

بچه های والدینِ خیلی محتاط، گاهی اوقات نسبتا عصبی هستند.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>