Numerous
[ˈnuːmərəs]Adjective
very many; several OR existing in large numbers
بسیار زیاد، متعدد، زیاد، فراوان، فزون
Synonyms
many, several, countless, lots, abundant, plentiful, innumerable, copious, manifold, umpteen, profuse, thick on the ground
Antonyms
few, not many, scarcely any
Examples
Critics review numerous movies every week.
منتقدان هرهفته فیلمهای متعددی را بررسی میکنند.
Dr. Fischer had resisted accepting money from the poor woman on numerous house calls.
دکتر «فیشر» از پذیرفتن پول زن فقیر در چند ویزیت خانگی خودداری کرده بود.
The debater used numerous documents to back up his statements.
مناظره کننده برای اثبات گفتههایش از مدارک زیادی استفاده کرد.
Numerous times
بارها
Numerous people
اشخاص متعدد
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.