دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی و پنج ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Obtain

  [əbˈteɪn]

Verb

to get something, especially by making an effort

به دست آوردن، گیر آوردن، کسب کردن، فراهم آوردن

(of rules, systems, customs, etc.) to exist

وجود داشتن (شرایط و غیره)، حکم فرما بودن، فراهم بودن

Synonyms

get, gain, acquire, land, net, pick up, bag, secure, get hold of, come by, procure, get your hands on, score, come into possession of, achieve, realize, accomplish, attain, prevail, hold, stand, exist, be the case, abound, predominate, be in force, be current, be prevalent

Antonyms

lose, give up, hand over, surrender, relinquish, renounce, forfeit, forgo

Examples

An adolescent is finding it increasingly difficult to obtain a good job without a diploma.

برای یک‌ نوجوان پیدا کردن یک‌ شغل‌ خوب بدون مدرک دیپلم‌ بسیار مشکل‌ است‌.

David obtained accurate information about college from his guidance counselor.

«دیوید» اطلاعات دقیقی‌ در مورد دانشکده از مشاور راهنما بدست‌ آورد.

Because this is a coeducational school, different rules obtain here.

چون این‌ مدرسه‌ مختلط‌ است‌، قوانین‌ مختلفی‌ در اینجا حاکم‌ است‌.

I could not obtain a copy of her book.

نتوانستم نسخه‌ای از کتاب او را گیر بیاورم.

You must first obtain the necessary information.

شما باید اول اطلاعات لازم را به دست آورید.

Those conditions no longer obtain.

آن شرایط دیگر وجود ندارد.

The custom still obtains of going to the seaside in summer.

رسم رفتن به دریاکنار در تابستان هنوز پابرجا است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>