دسته‌ها واژه‌های ۵۰۴ درس سی ۵۰۴
5 از 1 امتیاز

Occupant

  [ˈɑːkjəpənt]

Noun

​a person who lives or works in a particular house, room, building, etc.

مستاجر، ساکن، اشغال کننده

a person who is in a vehicle, seat, etc. at a particular time

متصدی، شاغل، صاحب منصب، زینه مند، سر نشین

Synonyms

occupier, resident, tenant, user, holder, inmate, inhabitant, incumbent, dweller, denizen, addressee, lessee, indweller

Examples

A feeble old woman was the only occupant of the shack.

یک‌ پیرزن ناتوان، تنها ساکن‌ آن کلبه‌ بود.

The will disclosed that the occupant of the estate was penniless.

وصیت‌ نامه‌ نشان می‌داد که‌ ساکن‌ آن ملک‌ بی‌پول است‌.

The occupant of the car beckoned us to follow him.

سرنشین‌ اتومبیل‌ به‌ ما علامت‌ داد که‌ به‌ دنبالش‌ برویم‌.

The occupants of the car

سرنشینان اتومبیل

The occupant of the nearby apartment.

کسی که در آپارتمان مجاور زندگی می‌کند.

The first occupant of the post of assistant to the president

اولین متصدی مقام معاونت رئیس جمهوری

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>