Parole
[pəˈrəʊl]Noun
word of honor; conditional freedom OR permission that is given to a prisoner to leave prison before the end of their sentence on condition that they behave well
قول شرف، آزادی مشروط، (در اصل) قول شرف (به ویژه قول اسیر جنگی که در عوض آزادی از شرکت مجدد در جنگ خودداری خواهد کرد)، شروط مربوط به قول شرف، پیروی از قول شرف، (حقوق) آزادی به قید التزام، آزادی زندانی به شرط آنکه تا مدت معین محدودیتها و شرایط معینی را رعایت کند
Synonyms
word of honor, word, countersign, password, watchword
Examples
The fugitive gave his parole not to try to escape again.
زندانی فراری قول شرف داد که دیگر سعی نکند فرار کند.
On parole
آزاد به قید التزام
He will be on parole for two more years.
آزادی او تا دو سال دیگر به قید التزام خواهد بود.
To be eligible for parole
واجد شرایط بودن برای آزادی مشروط
She was released on parole.
او با آزادی مشروط آزاد شد.
Parole
[pəˈrəʊl]Verb
to free (a prisoner) under certain conditions OR to give a prisoner permission to leave prison before the end of their sentence on condition that they behave well
(یک زندانی) را تحت شرایط خاصی آزاد کردن، (حقوق) به قید التزام آزاد کردن، با قول نیک رفتاری آزاد کردن
Examples
The judge paroled the juvenile offenders on condition that they report to him every three months.
قاضی متخطیان جوان را به شرطی آزاد کرد که هر سه ماه یک بار به او مراجعه کنند.
Since the prisoner has been rehabilitated, his family is exploring the possibility of having him paroled.
از آنجایی که زندانی اصلاح شده است خانواده اش در حال بررسی امکان آزادی مشروط او هستند.
She was paroled after two years.
او پس از دو سال آزاد شد.
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ما