دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته هفتم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Paroxysm

  [ˈpærəksɪzəm]

Noun

a sudden strong feeling or expression of an emotion that cannot be controlled

(خنده یا عطسه یا خشم و غیره) شور، فوران، ستهمی

a sudden short attack of pain, causing physical shaking that cannot be controlled

(پزشکی) گهگیری، حمله (ناگهان و معمولا مکرر)، فراتک

Synonyms

outburst, attack, fit, seizure, flare-up, eruption, spasm, convulsion

Examples

He burst into a paroxysm of laughter.

او از خنده روده‌بر شد.

She threw herself on her husband's corpse in a paroxysm of grief.

او از شور اندوه خود را روی جسد شوهرش انداخت.

Had she cut her wrists in a paroxysm of guilt?

آیا او مچ دست هایش را به دلیل احساس گناه بریده بود؟

With "Omar" gone, the house seemed to coil up in a paroxysm of eerie energy.

با رفتن «عمر»، به نظر می‌رسید که خانه در هجمه ای از انرژی ترسناک درهم تنیده شده بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>