Penitent
[ˈpenɪtənt]Adjective
feeling or showing that you are sorry for having done something wrong
پشیمان، نادم، توبه کار، هود کار، پتت کار
Synonyms
repentant, sorry, apologetic, abject, atoning, rueful, contrite, sorrowful, remorseful, regretful, conscience-stricken
Antonyms
callous, unrepentant, remorseless, impenitent
Examples
She wrote a penitent letter.
او نامهی توبهآمیزی نوشت.
He was penitent about what he had done.
از آنچه که کرده بود پشیمان بود.
After seeing how much he'd hurt her feelings, he was truly penitent.
بعد از اینکه دید چقدر احساسات او را جریحه دار کرده است، واقعاً پشیمان شد.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.