دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سی و سه ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Penitent

  [ˈpenɪtənt]

Adjective

feeling or showing that you are sorry for having done something wrong

پشیمان، نادم، توبه کار، هود کار، پتت کار

Synonyms

repentant, sorry, apologetic, abject, atoning, rueful, contrite, sorrowful, remorseful, regretful, conscience-stricken

Antonyms

callous, unrepentant, remorseless, impenitent

Examples

She wrote a penitent letter.

او نامه‌ی توبه‌آمیزی نوشت.

He was penitent about what he had done.

از آنچه که کرده بود پشیمان بود.

After seeing how much he'd hurt her feelings, he was truly penitent.

بعد از اینکه دید چقدر احساسات او را جریحه دار کرده است، واقعاً پشیمان شد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>