Pensive
[ˈpensɪv]Adjective
thinking deeply about something, especially because you are sad or worried
اندیشناک، محزون، افسرده، پکر، در فکر، در اندیشه
Synonyms
thoughtful, serious, sad, blue, grave, sober, musing, preoccupied, melancholy, solemn, reflective, dreamy, wistful, mournful, contemplative, meditative, sorrowful, ruminative, in a brown study, cogitative
Antonyms
happy, active, cheerful, frivolous, joyous, carefree, gay, light-hearted
Examples
She became pensive.
سر به جیب تفکر فرو برد.
The pensive look in his eyes
نگاه فکورانهی چشمان او
She was in a pensive mood.
او حالت افسردهای داشت.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.