دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته سیزدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Permeate

  [ˈpɜːrmieɪt]

Verb

(of a liquid, gas, etc.) to spread to every part of an object or a place, (of an idea, an influence, a feeling, etc.) to affect every part of something

تراویدن، نشت کردن، نفوذ کردن، پخش شدن (در)، رسوخ کردن، گذشتن (از میان)

Synonyms

infiltrate, fill, pass through, pervade, filter through, spread through, diffuse throughout, pervade, saturate, charge, pass through, penetrate, imbue, filter through, spread through, impregnate, seep through, percolate, soak through

Examples

Ink permeates blotting paper.

جوهر در کاغذ خشک‌کن پخش می‌شود.

A society permeated with idealism

جامعه‌ای سرشار از آرمان‌گرایی

Corruption has permeated every part of that ministry.

فساد به کلیه‌ی بخش‌های آن وزارتخانه رسوخ کرده است.

Water permeates sand.

آب از شن می‌گذرد.

The air is permeated by the scent of tobacco.

بوی توتون در هوا پخش شده است.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>