Pittance
[ˈpɪtns]Noun
a very small amount of money that somebody receives, for example as a wage, and that is hardly enough to live on
دستمزد کم، حقوق ناچیز، شندر غاز، پاپاسی، حصهی کوچک، سهم ناچیز
Synonyms
peanuts, trifle, modicum, drop, mite, chicken feed, slave wages, small allowance
Examples
She works long hours for a pittance.
او ساعتهای متوالی برای شندرغاز کار میکند.
He received a mere pittance of education.
تحصیلات او بسیار کم بود.
She could barely survive on the pittance she received as a pension.
او به سختی توانست با پول ناچیزی که به عنوان مستمری دریافت می کرد امرار معاش کند.
آیا شما میدانید؟
90% همهی آموزشهای زبانینا رایگان است!
رایگان برای همیشه دربارهی ماYour Turn
حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همهی دیدگاههای خوب نمایش داده میشوند.