دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته بیست و دو ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Plight

  [plaɪt]

Noun

a difficult and sad situation

گرفتاری، مخمصه، فلاکت، بدبختی، بلیه، وضع بد

Synonyms

difficulty, condition, state, situation, trouble, circumstances, dilemma, straits, predicament, extremity, perplexity

Examples

The plight of the homeless

بدبختی بی‌خانمان‌ها

The African elephant is in a desperate plight.

فیل آفریقایی در وضعیت بسیار بدی قرار دارد.

A neighbor heard of her plight and offered to help.

یکی از همسایه ها از وضعیت بد او شنید و به او کمک کرد.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>