دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته یازدهم ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Poignant

  [ˈpɔɪnjənt]

Adjective

having a strong effect on your feelings, especially in a way that makes you feel sad

جگر سوز، دل‌شکن، اندوهبار، حزن انگیز، ترحم انگیز، تکان دهنده، رقت انگیز، دارای بوی تند، تیز بوی، تند بو، (مجازی) تند، سوزان، تند و تیز، بران، نیشدار

Synonyms

moving, touching, affecting, upsetting, sad, bitter, intense, painful, distressing, pathetic, harrowing, heartbreaking, agonizing, heart-rending, gut-wrenching

Examples

A poignant perfume

عطر تند

Poignant memories

خاطرات تکان دهنده

His criticism was too poignant.

انتقاد او زیادی تند و تیز بود.

The poignant spectacle of a hungry child

صحنه‌ی رقت انگیز یک کودک گرسنه

The poignant satire of a poet named Swift.

طنز سوزان شاعری به نام سویفت.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>