دسته‌ها واژه‌های ۱۱۰۰ هفته چهل و پنج ۱۱۰۰
5 از 1 امتیاز

Potentate

  [ˈpəʊtnteɪt]

Noun

a political leader who has a lot of power, especially when this is not limited by a parliament, etc.

فرمانروای نیرومند، قدرقدرت، قادر مطلق، زعیم

Synonyms

ruler, king, prince, emperor, monarch, sovereign, mogul, overlord

Examples

Kings and potentates bowed to him.

سلاطین و زعمای قوم به او تعظیم کردند.

The great hall was in readiness for the visit of the rajah and other potentates.

تالار بزرگ برای دیدار پادشاه و دیگر صاحبان قدرت آماده بود.

City prayers were vain against the great rural potentate.

دعاهای شهر در برابر قدرتمندان بزرگ روستایی بیهوده بود.

آیا شما می‌دانید؟

90% همه‌ی آموزش‌های زبانینا رایگان است!

رایگان برای همیشه درباره‌ی ما

Your Turn

حالا نوبت شماست که این آموزه را کامل کنید. مثال بزنید و پیشنهادتان برای تکمیل این صفحه را به ما بگویید. همه‌ی دیدگاه‌های خوب نمایش داده می‌شوند.

Leave a reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

You may use these HTML tags and attributes: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>